داستان رفاقت میرداماد و شیخ بهائی

  1. خانه
  2. chevron_right
  3. پرستار کودک در منزل
  4. chevron_right
  5. داستان کوتاه
  6. chevron_right
  7. داستان رفاقت میرداماد و شیخ بهائی
داستان رفاقت میرداماد و شیخ بهائی

نویسنده کتاب «روضات الجنات» در شرح حال میرداماد نوشته است: روزی شاه عباس همراه اردوی مخصوص خود به برخی نواحی اطراف شهر می‌رفت. دو عالم بزرگوار، میرداماد و شیخ بهایی نیز همراه اردو بودندشاه به این دو دانشمند آزاده توجّه خاص داشت و آنان را به عنوان مشاوران عالی‌رتبه سیاسی – مذهبی در سفرها به همراه می‌برد. میرداماد قدری تنومند و قوی هیکل بود، ولی شیخ بهایی لاغر و سبک وزن. شاه عباس خواست روابط قلبی این دو را بیازماید.

در آغاز نزد میرداماد آمد. میرداماد عقب اردو قرار داشت. علائم خستگی و رنج و زحمت در چهره‌اش پیدا بود. شاه رو به میرداماد کرده، گفت: سید بزرگوار! ملاحظه بفرمایید. این شیخ (شیخ بهایی) چگونه با اسب بازی می‌کند و با وقار و آرامش راه نمی‌رود. از حضرتعالی یاد نمی‌گیرد که چگونه با متانت و ادب و احترام حرکت می‌کنید. میرداماد، درنگی کرد و سپس در پاسخ گفت: خیر، مسأله این نیست. اسب شیخ بهاءالدین از شور و شوق اینکه شخصی مثل این عالم بزرگوار بر رویش سوار شده، چنین به تکاپو افتاده است.

مطالب مرتبط :   ماجراهای ملانصرالدین و انشاءالله

داستان رفاقت میرداماد و شیخ بهائیشاه که انتظار این گونه جواب را نداشت، اندک اندک، حرکت را تند کرده تا در کنار شیخ بهایی قرار گرفت؛ سر صحبت را باز کرد و گفت: جناب شیخ توجه دارید، این هیکل بزرگ میرداماد، چه بلایی به سر حیوان بیچاره آورده، عالم باید همانند حضرتعالی اهل ریاضت و کم خرج و سبک وزن باشد. شیخ بهایی در پاسخ گفت: نه، موضوع چیز دیگری است که لازم است شاه بدان توجه داشته باشد. خستگی اسب سید بزرگوار (میرداماد) به خاطر این است که کسی بر آن سوار شده که کوه‌های استوار هم از حمل علم و ایمان و اندیشه گران وی ناتوان‌اند.

مطالب مرتبط :   داستان اشک رایگان + دباغ در بازار عطر فروشان

شاه عباس وقتی این احترام متقابل و روابط صمیمانه را بین دو عالم معروف زمان خویش را دید از اسب پیاده شد، سجده شکر به جا آورد و خدا را برای نعمت وحدت عالمان و اندیشمندان سپاسگزاری کرد.

نوشتهٔ پیشین
داستان منجمِ لویی چهاردهم
نوشتهٔ بعدی
داستان بهلول و نانوا

محتوای مرتبط

موسسه طنین | پرستار سالمند | پرستار کودک | پرستار بیمار | در منزل

داستان 5 صفت مداد

ماجرای آجر و دیوار زندگی

ماجرای آجر و دیوار زندگی

داستان فرشته از خدا پرسید:

فرشته از خدا پرسید:

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

تزریقات در منزل پاسداران

تزریق سرم در منزل گیشا

مراقبت از کودک پسر پیش دبستانی ، سعادت آباد

مراقبت از کودک پسر پیش دبستانی ، سعادت آباد

تزریق سرم در جردن

تزریق سرم در تهرانسر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

همین الان تماس بگیرید!