داستان تهیدست از برخی نعمت های دنیا و

داستان تهیدست از برخی نعمت های دنیا و

روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود

و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند

یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند

روی زمین کنار رودخانه نشست و به مرد خسیس گفت:

 دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم.

مرد درحالی که دست و پا می زد دستش را نداد.

شخص دیگری همین پیشنهاد را داد ولی نتیجه ای نداشت.

ملانصرالدین که به محل حادثه رسیده بود

خود را به لب رودخانه رساند و به مرد گفت:

دست مرا بگیر تا تورا نجات دهم.

مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت واز رودخانه بیرون آمد.

مردم در شگفت شدند و گفتند:

ملا معجزه کردی این مرد دستش را به هیچ کس نمی داد.

داستان تهیدست از برخی نعمت های دنیا وملا نصر الدین گفت:

شما این مرد را خوب نمی شناسید

او دست بده ندارد ، دست بگیر دارد.

اگر بگویی دستم را بگیر می گیرد.

اما اگر بگویی دستت را بده نمی دهد!

تهیدست از برخی نعمت های دنیا

 وخسیس از همه نعمات دنیا

بی بهره می ماند.

مطالب مرتبط :   مرد فقیری از خدا سوال کرد
نوشتهٔ پیشین
داستان بهلول و نانوا
نوشتهٔ بعدی
داستان مادر شیطان و صدقه دادن

محتوای مرتبط

داستان بادکنکهای یکدیگر را بترکانید

داستان بادکنکهای یکدیگر را بترکانید

داستان شب اول

داستان شب اول

موسسه طنین | پرستار سالمند | پرستار کودک | پرستار بیمار | در منزل

داستان آزمایش مهم دانشمند

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

مراقبت از سالمند خانم سالم حکیمیه

مراقبت از سالمند خانم سالم حکیمیه

خدمات پرستاری و تزریقات در منزل

خدمات پرستاری و تزریقات در منزل

ماساژ و کاردرمانی برای خانمی که سکته کردن ، خیابان ستاری

ماساژ و کاردرمانی برای خانمی که سکته کردن ، خیابان ستاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!