داستان گربه و کاسه عتیقه

داستان گربه و کاسه عتیقه

داستان گربه و کاسه عتیقه

عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد.

دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد.

لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟

رعیت گفت: چند می خری؟ عتیقه فروش گفت: یک درهم.

رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.

رعیت گفت: به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست

پرستار سلام داستان گربه و کاسه عتیقه
مطالب مرتبط :   داستان منجمِ لویی چهاردهم
نوشتهٔ پیشین
اینم از حکمت هر چیزی!
نوشتهٔ بعدی
داستان دانشمندی در بیابان به چوپانی گفت

محتوای مرتبط

موسسه طنین | پرستار سالمند | پرستار کودک | پرستار بیمار | در منزل

داستان 5 صفت مداد

داستان زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد

داستان زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد

داستان با خدا باش و پادشاهی کن عکس تاج پادشاه

داستان با خدا باش پادشاهی کن

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

همراه بیمار در بیمارستان بقیته الله

همراه بیمار در بیمارستان بقیته الله

تزیرق آمپول عضلانی در طرشت

تزیرق آمپول عضلانی در طرشت

مراقبت و بازی با کودک ، تهرانپارس

مراقبت و بازی با کودک ، تهرانپارس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!