داستان طنز پیرمرد قمار باز

داستان طنز پیرمرد قمار باز

داستان طنز پیرمرد قمار باز


روزي پيرمردي قمارباز احضاريه اي از اداره ماليات دريافت كرد که در آن نوشته شده بود: در روزي مشخص براي تعيين مالياتش بايد به اداره برود.


صبح روز مورد نظر او به همراه وكيلش به اداره ماليات رفت. كارمند ماليات برای اینکه مالیاتش را مشخص کند از او پرسيد: که اين پول هنگفت را از چه راهي بدست اورده ای؟


پيرمرد جواب داد: من در تمام زندگي مشغول قمار بوده ام تمام اين دارايي را از قمار بدست اورده ام.


كارمند گفت: محال است اين همه پول از راه قمار بدست آمده باشد يعني شما هيچگاه نباخته ايد!


پيرمرد گفت: به شما در يك نمايش كوچک نشان خواهم داد!


و سپس ادامه داد: من حاضرم با شما سر هزاردلار شرط ببندم که چشم راست خود را با دندان گاز خواهم گرفت


کارمند گفت: اينكارمحال است پس من حاضرم شرط ببندم. پيرمرد بلافاصله چشم راست خود را که مصنوعي بود درآورد و با دندان گرفت.


داستان طنز پیرمرد قمار باز
داستان طنز پیرمرد قمار باز

کارمند از شگفتي دهانش باز ماند و پيرمرد ادامه داد:


حالا حاضرم با شما سر دو هزار دلار شرط ببندم که اينبار چشم چپ خودم را با دندان گاز بگيرم.

مطالب مرتبط :   داستان پند آموز بخت بیدار

كارمند با خود گفت: امکان ندارد آن يكي چشمش هم مصنوعي باشد چرا که بدون عصا آمده و ميتواندببيند لذا شرط بندی را پذيرفت.


پيرمرد دندانهاي مصنوعيش را درآورد و روي چشم چپش گذاشت و گاز گرفت.


داستان طنز پیرمرد قمار باز
داستان طنز پیرمرد قمار باز

کارمند بسيار ناراحت و از اينكه سه هزار دلار باخته بود بسيار برافروخته بود… وكيل هم شاهد اين ماجراها بود؛ پيرمرد گفت:


حالا ميخواهم ٦هزار دلار با شما شرط ببندم که كار سختتري انجام دهم من آنسوي ميز شما سطلي قرار ميدهم و خود اين سوي ميز ميايستم و به درون سطل ادرار ميكنم بدون آنكه قطره اي از آن به زمين بريزد. كارمند گفت:


محال است بتواني و قبول كرد، پيرمرد پشت ميز ايستاد و عليرغم تلاش تمام ادرارش روي ميز ريخت همه ميزش را آلوده كرد.


كارمند با خوشحالي فرياد زد: ميدانستم که موفق نميشوي در اين هنگام وکيلي ك همراه پيرمرد بود با دو دست سرخود راگرفت.


کارمند پرسيد: اتفاقي افتاده است؟! وكيل گفت: صبح که ميخواستيم به اينجا بياييم پيرمرد با من سر ٢٥هزار دلار شرط بست که روي ميز شما ادرار خواهد كرد و شما نه تنها ناراحت نميشويد بلكه از اينكار

مطالب مرتبط :   داستان ادیسون کودن

خوشحال هم خواهيد شد.!

داستان طنز پیرمرد قمار باز پرستار سلام
نوشتهٔ پیشین
داستان مادر شیطان و صدقه دادن
نوشتهٔ بعدی
داستان فوق العاده زیبا یازده سپتامبر

محتوای مرتبط

داسان ادیسون کودن

داستان ادیسون کودن

دختر لجباز و حکیم دانا

دختر لجباز و حکیم دانا

داستان فرشته از خدا پرسید:

فرشته از خدا پرسید:

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

امور منزل و آشپری برای 4 نفر بلوار فردوس

امور منزل و آشپری برای 4 نفر بلوار فردوس

نظافت و خدمات منزل

امور منزل و نظافت بهارستان

امورمنزل و آشپزی برای سه نفر ، سعادت آباد

امورمنزل و آشپزی برای سه نفر ، سعادت آباد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!