داسان ادیسون کودن

داسان ادیسون کودن

ادیسون به خانه برگشت یادداشتی به مادرش داد و گفت:

این را آموزگارم داد، گفت فقط مادرت بخواند.

مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:

فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود برعهده بگیرید

سالها گذشت و مادرش درگذشت.

روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد،

برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را در آورده و خواند، نوشته بود:

کودک شما کودن است و از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.

ادیسون ساعت‌ها گریست و در خاطراتش نوشت:

توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان نابغه شد. ” 

مطالب مرتبط :   داستان زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد
نوشتهٔ پیشین
داستان زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد
نوشتهٔ بعدی
داستان روزی پیرمرد 90 ساله …

محتوای مرتبط

داستان مار سمی و شب حجله

داستان مار سمی و شب حجله

داستان فرشته از خدا پرسید:

فرشته از خدا پرسید:

داستان عشق هم اندازه

داستان عشق هم اندازه

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

تعويض پانسمان در منزل نیاوران

تزریقات در منزل ، طالقانی

مراقبت از زوج سالمند پاسداران

مراقبت از زوج سالمند سهروردی

تزریق سرم در کارگر شمالی

تزریق سرم در کارگر شمالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!