داستان شیر زن ذلیل

داستان شیر زن ذلیل

داستان شیر زن ذلیل


شیر و رفقاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.


بین صحبت، شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه : اُہ . . . اُہ . . . !


ساعت 11 شده! باید برم! خانومِ خونه منتظره!


گاوه پوزخندی میزنه و میگه: زن ذلیل و نیگا ! ادعاشم میشه سلطان جنگله؟!


داستان شیر زن ذلیل
داستان شیر زن ذلیل

شیر لبخند تلخی میزنه و میگه: توی خونه، یه شیر منتظرمه! نه یه گاو …!!!

داستان شیر زن ذلیل پرستار سلام
مطالب مرتبط :   ماجراهای ملانصرالدین و انشاءالله
نوشتهٔ پیشین
داستان در مراسم عروسی
نوشتهٔ بعدی
داستان موشی در خانه صاحب مزرعه

محتوای مرتبط

داستان فوق العاده زیبا یازده سپتامبر

داستان فوق العاده زیبا یازده سپتامبر

موسسه طنین | پرستار سالمند | پرستار کودک | پرستار بیمار | در منزل

داستان کارخانه پودر مرغ

داستان پند آموز بخت بیدار

داستان پند آموز بخت بیدار

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

پرستار کودک در منزل الهیه

پرستار کودک سعادت آباد

همراه بیمار در بیمارستان مهراد میرداماد

همراه بیمار در بیمارستان مهراد میرداماد

پرستار سالمند خانم پوشکی شبانه روزی

پرستار سالمند خانم پوشکی شبانه روزی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!