داستان روزی پیرمرد 90 ساله …

داستان روزی پیرمرد 90 ساله

روزی پیرمرد 90 ساله …

بعد از اینکه از بیمارستان مرخص می‌شد به او گفته شد باید هزینه استفاده یک روز از دستگاه تنفس مصنوعی را پرداخت کند،

پیرمرد به گریه اُفتاد، پزشکان به او دلداری دادند … تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند،

اما جواب پیرمرد همه پزشکان را به گریه انداخت،

پیرمرد گفت؛ من بخاطر پولی که باید بپردازم گریه نمیکنم،

دلیل گریه من این است که 90 سال هوای خدا را مجانی نفس کشیدم و هرگز پولی پرداخت نکردم در حالی که برای یک روز دستگاه مصنوعی تنفس باید این همه پول پرداخت کنم…!

موقع شکرگزاری نعمت‌های خدا را می‌شه شُمرد…؟

تا حالا گفتی خدایا شکرت که نفس می کشم؟

مطالب مرتبط :   داستان طنز پیرمرد قمار باز
نوشتهٔ پیشین
داسان ادیسون کودن
نوشتهٔ بعدی
داستان مهمان امشب خدا

محتوای مرتبط

داستان به خواسته ات ایمان داشته باش

داستان به خواسته ات ایمان داشته باش

داستان عشق اول‌ُ آخر

داستان عشق اول‌ُ آخر

داستان بادکنکهای یکدیگر را بترکانید

داستان بادکنکهای یکدیگر را بترکانید

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

امور منزل و آشپزی برای یک زوج ، مترو مدنی

امور منزل و آشپزی برای یک زوج ، مترو مدنی

انجام امور منزل و آشپزی در قیطریه

انجام امور منزل و آشپزی در قیطریه

مراقبت از پسر معلول 20 ساله ، سعادت آباد

مراقبت از پسر معلول 20 ساله ، سعادت آباد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!