داستان عشق اول‌ُ آخر

داستان عشق اول‌ُ آخر

یک روز، یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه. بطوری که خودرو هردوشون به شدت اسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جان سالم بدر می برند. وقتی که هر دو از ماشینشون که اکنون تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان اون خانم بر میگرده میگه: آه چه جالب شما مرد هستید…

ببینید چه بروز ماشینامون اومده! همه چیز داغان شده ولی ما سلامت هستیم. این باید علامت ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و زندگی مشترکی را با صلح و صفا شروع کنیم!

مرد با هیجان جواب میده:” بله کاملاً” با شما موافقم این باید نشانه ای از طرف خدا باشه!”

بعد اون زن ادامه میده و میگه:” ببین یک معجزه دیگه. خودرو من کاملاً” داغان شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنا” خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف مبارک رو جشن بگیریم!

و زن بطری رو به مرد میده. مرد سرش رو به نشان تصدیق تکان میده و درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشد.

مطالب مرتبط :   داستان دعای ملا و مرد شراب فروش

بعد بطری رو برمی گرداند به زن. زن درب بطری را می بندد و شیشه رو برمی گردونه به مرد. مرده میگه شما نمی نوشید؟! زن در پاسخ می گه:نه. فکر می کنم باید منتظر پلیس بشم..!!!!

نوشتهٔ پیشین
داستان فرهنگی که باید با آب طلا نوشت
نوشتهٔ بعدی
ماجرای آجر و دیوار زندگی

محتوای مرتبط

ماجراهای ملانصرالدین و انشاءالله

ماجراهای ملانصرالدین و انشاءالله

موسسه طنین | پرستار سالمند | پرستار کودک | پرستار بیمار | در منزل

داستان استاد سخت­گیر فیزیک

مراقبت و آشپزی از سالمند آقا سعادت آباد

داستان پیرمردی نامه ای به پسرش

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

مراقبت از بیمار خانم افسریه

مراقبت از بیمار خانم افسریه

پرستاری از سالمند خانم پوشکی ، پیروزی

پرستاری از سالمند خانم پوشکی ، پیروزی

امور منزل و آشپزی جنت آباد جنوبی

امور منزل و آشپزی جنت آباد جنوبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!