یک کارشناس تغذیه گفت: بهره هوشی کودکانی که زیاد فست فود میخورند از هم سن و سالان خود کمتر است.
کودکانمان را فست فود خور بار نیاوریم
زهرا سلیمانی ، اظهار کرد: فست فودها دارای ارزش غذایی پایین از لحاظ ویتامین، املاح و سایر مواد مورد نیاز بدن هستند. وی ادامه داد: اگر افراد در سنین کودکی تغذیه مناسبی نداشته باشند، بدون شک این موضوع بر فرایند رشد جسمی و ذهنی آنها تاثیرگذار خواهد بود.
وی افزود: اگر کودک در سنین پایین از نظر مواد مغذی کمبود داشته باشد، حتما در دوران نوجوانی نیز دچار این مشکل خواهد بود. اینکارشناس تغذیه افزود: کودکان و نوجوانانیکه زیاد از فست فودها استفاده میکنند، دچار کمبود کلسیم و ویتامین دی هستند.
سلیمانی توضیح داد: علاوه بر این بهره هوشی این کودکان به نسبت کودکانیکه تغذیه سالمتری حاوی میوه، سبزی و غذای خانگی دارند، کمتر خواهد بود.
ویگفت: رسانهها، افکار عمومی و همچنین آموزش و پرورش در مدارس باید برای عدم استفاده از این فستفودها اطلاع رسانی گستردهای انجام دهند؛ زیرا در صورت استفاده بیش از اندازه از فستفودها خطر ابتلا به بیماریهای مختلف در نسلهای آینده تشدید میشود.
بعضی راهها که ما والدین ناآگاهانه احساسات بچهها را از آن طریق سرکوب میکنیم عبارت اند از.
مواردی که احساس کودک راسرکوب می کند
۱٫ محافظت: «من به تو اطمینان میدم که گربه الان بیرون از خانه است. تو اصلا نگران این موضوع نباش»
۲٫ تنبیه کردن: «برای یک ماه از بازی با گربه محروم هستی»
۳٫ حل مسأله: «چرا خوشحال نیستی؟ ما داریم میریم بیرون که بستنی بخوریم و تو نباید در باره اون ماجرا بیشتر از این فکر کنی»
۴٫ نتیجه اخلاقی گرفتن: «چه طور میتونی اینقدر بیمسؤولیت باشی! من وقتی بچه بودم خیلی دختر مسؤولیتپذیری بودم و هرگز نمیذاشتم چنین اتفاقی بیفته.»
۶٫ تحقیر: «من نمیتونم باور کنم که تو گذاشتی چنین اتفاقی بیفته، چه طور این کار رو کردی، تو مایهی خجالت هستی. من به دوستات میگم که تو چهکار کردی تا دیگه هرگز نذاری چنین اتفاقاتی بیفته.»
۷٫ ترحم: «آه، عزیزم، اون گربه ی بد نباید میپرید و تو رو میترسوند»
۸٫ سخنرانی: «از حالا به بعد تو باید بیشتر دقت کنی خانوم کوچولو، من از تو میخوام که همیشه قبل از انجام کاری چک کنی که… »
و این تنها بخش کوچکی از لیست بلند سرکوبکننده های احساسات است. وقتی منظور ما این است که به فرزندمان به روشهای بالا درسی بیاموزیم، اغلب نتیجه بسیار متفاوت از خواست ما از آب درمیآید. کودک به جای این که از اشتباهش درس بگیرد بیشتر به این توجه میکند که چهقدر ما بیانصاف هستیم یا چهقدر «آنها» بد هستند.
اگر ما میخوهیم فرزندانمان چیزی از خطایشان بیاموزند، یابد اول از احساسات صحبت کنیم و بعد در برخورد با موقعیت پیشآمده از احساسات مذکور استفاده کنیم.
بعضی روشها برای حمایت از احساسات عبارت اند از:
۱٫ همدردی: «من احساس تو رو درک میکنم، من هم همین احساس رو قبلا داشتم، احساس آزاردهندهایه، نه؟»
۲٫ اعتبار بخشیدن به احساسات: «این حق توئه که چنین احساسی داشته باشی، اگه این اتفاق برای من هم افتاده بود احتمالا همین احساس رو داشتم»
۳٫ شناسایی احساسات: «مثل اینه که حس میکنی ….» یا «آیا احساس ناراحتی میکنی؟»
۴٫ مصمم گوش کردن: «مستقیم در چشم هایش نگاه کنید و به آنچه بر او میگذرد گوش کنید. طوری گوش کنید که انگار صمیمیترین دوستتان با شما صحبت میکند. «من سراپا گوشم، من مشتاقم بدونم چی داری میگی»
۵٫ کنجکاوی: «جالبه، من میخوام دربارهی احساس تو در مورد اون ماجرا بیشتر بدونم»
۶٫ تصدیق احساسات: « تو واقعا ناراحت بهنظر میرسی.» یا « من دارم ببینم که چهقدر عصبانی هستی»
۷٫ دعوت به بیان احساسات: «به من بیشتر بگو. من میخوام بدونم چه حالی داری.»
وقتی احساسات کودک را تصدیق میکنید، احساس آسایش خاطر را در وجود او خواهید دید و احساس خوهید کرد که رابطهی خیلی نزدیکی با هم دارید. این موقعیت فرصتِ شگفتانگیزی برای ارتباط با فرزندتان در اختیار شما میگذارد و زمانی برای نزدیک شدن احساسهای شما به یکدیگر نیز هست.
و درست در همین زمان است که شما احساس خواهید کرد واقعا به حرف یکدیگر گوش میکنید و حرف یکدیگر را میشنوید. اگر از این طریق رابطهی نزدیکی با فرزندتان برقرار کنید درخواهید یافت که به این ترتیب تاثیر و نفوذ بیشتری بر افکار و تصمیمات فرزندتان خواهید داشت، حتی آنها نظر شما را در مورد موضوعات مختلف خواهند پرسید!