داستان فرهنگی که باید با آب طلا نوشت

داستان فرهنگی که باید با آب طلا نوشت

داستان فرهنگی که باید با آب طلا نوشت

روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست!

متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ایی بزرگ نمک برایت خریدم،

برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟

مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما همیشه از ما چیزهایی طلب میکند؛

و دوست داشتم از آنها چیز ساده ایی بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد،

درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم،

ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم،

تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد و شرمنده نشوند…

فرهنگی که باید با آب طلا نوشت

همسایگان خود را دریابید

داستان فرهنگی که باید با آب طلا نوشت / پرستار سلام

داستان فرهنگی که باید با آب طلا نوشت

مطالب مرتبط :   داستان معرفی خود
نوشتهٔ پیشین
داستان مار سمی و شب حجله
نوشتهٔ بعدی
داستان عشق اول‌ُ آخر

محتوای مرتبط

موسسه طنین | پرستار سالمند | پرستار کودک | پرستار بیمار | در منزل

داستان شک کرد که همسایه اش …!

داستان مادر شیطان و صدقه دادن

داستان مادر شیطان و صدقه دادن

دو مداد سیاه خدمات پرستاری در منزل

دو مداد سیاه

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

امور منزل و آشپزی برای 4 نفر ، فشند

امور منزل و آشپزی برای 4 نفر ، فشند

انجام تزریقات در منزل

تزریقات در منزل الهیه

مراقبت از سالمند پوشکی میدان شهدا

مراقبت از سالمند اقا شهرک امید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!