از این گروه خونی نداشتیم

داستان کوتاه پرستار سلام

دکتر “جیم کلارک” میگه روزی یک عمل خیلی خطرناکی برای دختر بچه ‌ای انجام دادم که گروه خونی دختر “0” بود


و ما از این گروه خونی نداشتیم…


به همین دلیل به برادر کوچک دختره که یک بچه‌ی 5 ساله بود گفتم: می تونی به خواهرت خون بدی؟


داستان کوتاه از این گروه خونی نداشتیم
داستان کوتاه از این گروه خونی نداشتیم / پرستار سلام

کمی فکر کرد و بعد موافقت کرد،


قبل از اهدای خون با پدر و مادرش خداحفظی کرد،


من نفهمیدم چرا با پدر و مادرش خداحافظی کرد تا اینکه عمل دختر تموم شد و پسر به من نگاه کرد


و گفت: چقدر دیگه مونده تا بمیرم؟


پسره فکر می کرد می خواد جانش را به خواهرش بدهد و با این حال قبول کرد 🙂

داستان از این گروه خونی نداشتیم

مطالب مرتبط :   داستان پشت سر زن مردم
نوشتهٔ پیشین
داستان معرفی خود
نوشتهٔ بعدی
داستان بادکنکهای یکدیگر را بترکانید

محتوای مرتبط

داستان فرشته از خدا پرسید:

فرشته از خدا پرسید:

داستان زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد

داستان زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد

پرستار کودک در منزل خدمات پرستاری خدمات پرستاری در منزل نگهداری سالمند

داستان اشک رایگان + دباغ در بازار عطر فروشان

نمونه کارهایی از خدمات پرستار سلام

سالمند خانم

سالمند خانم

امور منزل و آشپزی برای یک نفر ، ونک

امور منزل و آشپزی برای یک نفر ، ونک

خدمات امور منزل و آشپزی در تهران

خدمات امور منزل و آشپزی در تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up
همین الان تماس بگیرید!